نويسنده: سيد احمد اشکوري
مترجم: کاظم حاتمي طبري



 

معني نشانه در اصطلاح ديني

اصطلاح نشانه در متون ديني در چند مورد به کار رفته که به بعضي از آنها اشاره مي کنيم:
1- نشانه اي که در کتاب هاي آسماني همچون تورات و انجيل آمده و صفات رسول اکرم صلي الله عليه و آله را بيان مي کند و بشارت نام دارد.
خداي تعالي فرمايد: (وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ؛ و به فرستاده اي که پس از من مي آيد و نام او «احمد» است بشارتگرم). (1)
در تفسير قمي به نقل از حضرت امام صادق عليه السلام در تفسير آيه شريفه: (الَّذِينَ آتَينَاهُمُ الْكِتَابَ يعْرِفُونَهُ كَمَا يعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ؛ کساني که به ايشان کتاب [آسماني] داده ايم، همان گونه که پسران خود را مي شناسند، او [محمد] را مي شناسند)(2) آمده: «لِأنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ قَد أنزَلَ عَلَيهِم فِي التَّوارةِ وَ الزَّبُور وَ الاإنجِيل صِفَةَ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله وَ صِفَةَ أَصحابِهِ...؛ زيرا خداي عزوجل در تورات و زبور و انجيل، ويژگي محمد و اصحابش را بر آنان نازل کرده است». (3)
در کافي نيز از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده است که فرمودند: «فَلَمّا أَن بَعَثَ اللهُ عَزَّوجَلَّ المَسيحَ عليه السلام قالَ المَسيحُ لَهُم: إِنَّهُ سَوفَ يَأتِي مِن بَعدِي نَبِيُّ اسمُهُ أَحمَدُ مِن وُلدِ إِسمَاعِيلَ عليه السلام يَجِيءُ بِتَصديِقي وَ تَصدِيقِکُم وَ عُذرِي وَ عُذرِکُم؛ چون خدا مسيح عليه السلام را بر مردم مبعوث کرد؛ مسيح عليه السلام به مردم فرمود: همانا بعد از من پيامبري از نسل اسماعيل عليه السلام خواهد آمد که نامش احمد است؛ وي کتابي خواهد آورد که من و شما را تصديق کرده و معذورمان خواهد داشت». (4)
از حضرت امام باقر عليه السلام نيز روايت شده که فرمودند: «فَلَم تَزَلِ الأَنبِيآءُ تُبَشِّرُ بِمُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله حَتّي بَعَثَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالي المَسيحَ عيِسَي ابنَ مَريَمُ فَبَشَّرَ بِمُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله وَ ذلکَ قَولُهُ تَعالي: (يَجِدُونَهُ) يَعنِي اليَهُودَ وَ النَّصاري (مَکتُوباً) يَعني صِفَةَ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله (عِندَهُم) يَعني فِي التَّوراةِ وَ الإِنجيِلِ (يَأمُرُهُم بِالمَعرُوفِ وَ يَنهاهُم عَنِ المُنکَرِ)؛ پيامبران هميشه بشارت به محمد مي دادند تا اينکه خداوند تبارک و تعالي حضرت مسيح؛ يعني عيسي بن مريم عليه السلام را فرستاد و او به رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله بشارت داد و اين معناي سخن خدا است که فرمود: يهود و نصاري ويژگي هاي محمد را (در نزد خود) يعني در تورات و انجيل (نوشته مي يابند که آنان را به خوبي ها فرمان داده و از بدي ها باز مي دارد...)»(5) اين حديث طولاني است و در منابع مختلف نقل شده و مطالب سودمندي دارد که ما به مقدار نياز از آن نقل کرديم.
قرآن کريم، اهل کتاب از يهود و نصاري را که از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمان نمي بردند و دعوت ايشان را اجابت نمي کردند، چنين مورد خطاب قرار مي دهد: (يا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يبَينُ لَكُمْ كَثِيرًا مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ؛ اي اهل کتاب! پيامبر ما به شما آمده است که بسياري از چيزهايي از کتاب [آسماني خود] را که پوشيده مي داشتيد براي شما بيان مي کند). (6)
در روايت ديگري نقل شده که: حضرت امام رضا عليه السلام در مناظره با جاثليق مسيحي به او فرمود: «فَخُذ عَليَّ السِّفرَ الثّالِثُ الَّذِي فِيهِ ذِکرُ مُحَمَّدٍ وَ بَشارَةُ عيِسَي بِمُحَمَّدٍ؛ سفر سوم از انجيل را باز کن [ تا من از حفظ بخوانم]؛ آنجا که از محمد و بشارت عيسي به محمد ياد شده»، چاثليق گفت: بخوان. حضرت رضا عليه السلام شروع به خواندن آن سِفر از انجيل نمود تا به جايي رسيدذکه نام محمد ذکر شده بود، آن گاه به چاثليق فرمود: «يا جاثَليِقُ! مِن هذَا المَوصُوفُ؛ اي جاثليق، کسي که در اين قسمت توصيف شده چه کسي است»؟ جاثليق گفت: او را توصيف کن. آن حضرت فرمودند: «لا أَصِفُهُ إِلّا بِما وَصَفَهُ اللهُ تعالي، هُوَ صاحِبُ النّاقَةِ وَ العَصا وَ الکِساءِ (النَّبِيُّ الأُمِّيُّ الَّذِي يَجِدُونُهُ مَکتُوباً عِندَهُم فِي التَّوارةِ وَ الإِنجِيلِ يَأمُرُهُم بِالمَعرُوفِ وَ يَنهاهُم عَنِ المُنکَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ الخَبائِثُ وَ يَضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَ الأَغلالَ الَّتِي کانَت عَلَيهِم) يَهدِي إِلَي الطَّرِيقِ الأَفضَلِ وَ المِنهاجِ الأَعدَلِ وَ الصِّراطِ الأَقوَمِ...؛ من او را توصيف نخواهم کرد جز به همان صفاتي که خداوند تبارک و تعالي او را بدان توصيف فرموده است، او است صاحب شتر ماده، عصا و کساء؛ (پيامبر درس نخوانده اي که [نام] او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته مي يابند؛ [همان پيامبري که] آنان را به کار پسنديده فرمان مي دهد، از کار ناپسند باز مي دارد، براي آنان چيزهاي پاکيزه را حلال و چيزهاي ناپاک را حرام مي گرداند، و از [دوش] آنان قيد و بندهايي را که بر ايشان بوده است بر مي دارد)؛ پيامبري که به سوي برترين راه، عادلانه ترين شيوه و محکم ترين طريقه هدايت مي کند...»(7)
2- نشانه هاي مصلح جهاني در کتاب هاي آسماني
در سخن خداي تعالي آمده: (َلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يرِثُهَا عِبَادِي الصَّالِحُونَ؛ و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم که زمين را بندگان شايسته ي ما به ارث خواهند برد)؛(8) آنجا که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله اين آيه را بر بدترين دشمنان خود که يهوديان بودند تلاوت مي کرد و آنها در برابر او ايستاده بوده؛ اما سکوت اختيار مي کردند و سکوت هم علامت رضايت است؛ چون اگر اين سخنان در تورات نبود، يهوديان که منتظر فرصتي براي اعتراض بر آن حضرت بودند، قطعاً بانگ اعتراض برمي آوردند و سخن ايشان را نفي مي کردند و اگر چنين کاري انجام شده بود، به يقين در تاريخ و اخبار براي ما نقل مي شد.
3- نشانه هاي روز قيامت خود بر دو نوع است:
نوع اول: نشانه هايي که قبل از رسيدن و برپا شدن قيامت به وجود مي آيد که به آن اشراط الساعة مي گويند. در روايات، نمونه هاي بسياري از اين نشانه ها ذکر شده مانند: بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله، شکافته شدن سد و خارج شدن يأجوج و مأجوج، آمدن دودي آشکار از آسمان، فرود آمدن حضرت مسيح عليه السلام، خارج شدن جنبنده اي از زمين، قيام فاطمي و کشته شدن دجال.
عبدالوهاب شعراني در کتاب "اليواقيت و الجواهر في بيان عقايد الأکابر" مي نويسد: تمام نشانه هاي رسيدن قيامت که توسط شارع به ما خبر داده شده است، حقيقت داشته و به يقين، همه آنها قبل از رسيدن قيامت واقع خواهد شد؛ اموري از قبيل قيام مهدي عليه السلام، خروج دجّال، فرود آمدن عيسي عليه السلام، خروج دابّه، طلوع خورشيد از مغرب و باز شدن سدّ يأجوج و مأجوج، که اگر از عمر دنيا تنها يک روز باقي مانده باشد، همه اينها به وقوع خواهد پيوست.(9)
همچنين خداي متعال فرموده است: (َفهَلْ ينْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا؛ آيا [کافران] جز اين انتظار مي برند که رستاخيز به ناگاه بر آنان فرا رسد؟ در حالي که نشانه هاي آن اينک پديد آمده است)(10) اشراط جمع شَرَط، به معناي نشانه و علامت است و بنابراين، اشراط الساعة اشاره به نشانه هاي نزديک شدن روز قيامت است. بيشتر مفسران بر اين عقيده اند که مراد از اشراط الساعة، ظهور شخص بني اکرم صلي الله عليه و آله است؛ چرا که آن حضرت خود فرمودند: «بُعِثتُ أَنَا وَ السّاعَةُ کَهاتَينِ؛ در حالي مبعوث شدم که با قيامت نسبتي چون اين دو انگشت دارم (و دو انگشت سبابه خود را به هم چسباند)».(11)
احاديث متعددي در بيان نشانه هاي قيامت وارد شده است، از قبيل شيوع بسياري از گناهان در ميان مردم، در اين باره از رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شده: «إِنَّ مِن إَشراطِ السّاعَةِ أَن يُرفَعَ العِلمُ وَ يَظهَرَ الجَهلُ وَ يُشرَبَ الخَمرُ وَ يَفشُو الزِّنا؛ همانا از نشانه هاي قيامت اين است که دانش رخت بربسته، ناداني آشکار مي شود، شراب نوشيده شده و آشکارا زنا مي کنند». (12)
از ابن عباس وارد شده است که گفت: حجّة الوداع را با پيامبر صلي الله عليه و آله به جا مي آورديم که آن حضرت دست به حلقه ي درِ کعبه انداخت و فرمود: «مَعاشِرَ النّاسِ! أَلا أُخبِرُ کُم بِأَشراطِ السّاعَةِ؟؛ اي مردم! آيا از نشانه هاي قيامت به شما خبر ندهم»؟ در اين وقت سلمان رحمه الله نزديک ترين کس به آن حضرت بود، لذا عرضه داشت: بله اي رسول خدا، آن حضرت فرمودند: «مِن أَشراطِ السّاعَةِ إِضاعَةُ الصَّلَواتِ وَ اتِّباعُ الشَّهَواتِ وَ المَيلِ مَعَ الأَهواءِ وَ تَعظِيمُ أَصحابِ المالِ وَ بَيعِ الدِّينِ بِالدُّنيا فَعِندَها يَذُوبُ قَلبُ المُؤمِنُ فِي جَوفِهِ کَما يُذابُ المَلحُ فِي المآءِ مِما يَري مِنَ المُنکَرِ فَلا يَستَطيِعُ أَن يُغَيِّرَهُ...؛ از نشانه هاي قيامت است: ضايع کردن نماز، پيروي از شهوات، گرايش به هوس ها، گرامي داشت صاحبان مال و فورختن دين به دنيا، در اين زمان است که قلب مؤمن از ديدن گناهاني که مي بيند اما قدرت تغيير آنها را ندارد، در سينه اش آب مي شود، چنان که نمک در آب ذوب مي گردد»(13) اين حديث طولاني است.
نوع دوم: نشانه ها و حوادثي که در هنگام برپايي قيامت روي مي دهد؛ مثل توخالي شدن نظام هستي، درهم پيچيده شدن نظام کنوني، پيدايش يک نظام جديد، چنان که در سوره هاي مبارکه ي تکوير، زلزال، انشقاق و انفطار بيان شده است.
4- نشانه هاي ظهور حضرت حجت عليه السلام
طوايف مسلمانان با همه اختلافي که در ميان آرا و عقايدشان وجود دارد، احاديث بسياري از رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره مهدي عليه السلام و نشانه هاي ظهورش و آنچه در زمان حکومتش واقع خواهد شد، نقل کرده اند. از اهل بيت عصمت و طهارت نيز رواياتي در همين زمينه نقل شده است.
روايت شده که: از حضرت امام صادق عليه السلام درباره ظهور قائم پرسيدند؛ آن حضرت آهي کشيده و سپس فرمودند: «يا لَها مِن طامَّةٍ؛ چه حادثه عظيمي»! آن گاه گريستند و سپس فرمودند: «إِذا حَکَمَت فِي الدَّولَةِ الخِضيانُ وَ النِّسوانُ وَ السُّودانُ، وَ أَخَذَت الإِمارَةَ الشُّبّانُ وَ الصِّبيانُ، وَ خَرِبَ جامِعُ الکُوفَةِ مِنَ العِمرانِ وَ انعَقَدَ الجِسرانِ، فَذلِکِ الوَقتُ زَوالُ مُلکِ بَنِي عَمِّيَ العَبّاسِ وَ ظُهُورُ قآئِمِنا أَهلِ البَيتِ؛ آن گاه که زنان و خواجگان و سياهان در دولت حکم راني کنند و کودکان و جوانان به امارت برسند و ديگر کسي ويراني مسجد کوفه را تعمير نکند و دو پل به هم متصل شود؛ پس آن وقت پايان يافتن حکومت پسر عموهاي ما بني عباس و زمان ظهور قائم ما اهل بيت عليهم السلام است».(14)
در برخي روايات ديگر، نشانه هاي ظهور چنين بيان شده: خسف (فرو رفتن زمين) در بغداد، خسف روستاي جابيه در شام، خسف در بصره، آتشي که در مشرق به صورت طولي پيدا مي شود و سه يا هفت روز در آسمان باقي مي ماند، آتشي که در آذربايجان پيدا مي شود که هيچ چيز در برابر آن تاب مقاومت ندارد، ويران شدن سرزمين شام، بند آمدن پلي که از بغداد به سمت کرخ است، بالا گرفتن طوفان سياه در بغداد در ابتداي روز، و زلزله اي که بسياري از مردم را در کام زمين فرو مي برد، اختلاف دو گروه از عجم و ريخته شدن خون هاي بسياري در ميان آنها، مسلط شدن بردگان بر شهرهاي شام، بلند شدن صدايي از آسمان که همه اهل زمين آن را به زبان خود مي شنوند و ... (15)
از ديگر رواياتي که به ذکر نشانه هاي ظهور پرداخته، اين روايت است: «خُرُوجُ رايَةٍ مِنَ المَشرِقِ وَ رايَةٍ مِنَ المَغرِبِ وَ فِتنةٌ تُضِّلُ أَهلُ الزَّوراءِ وَ خُرُوجُ رَجُلٍ مِن وُلدِ عَمِّي زَيدٍ بِاليَمَنِ وَ انتِهابُ سِتارَةِ البَيتِ؛ بيرون آمدن پرچمي از مشرق و پرچمي از مغرب و فتنه اي که اهل زوراء را گمراه مي کند و قيام مردي از اولاد عموميم زيد در يمن و ربوده شدن پرده کعبه». (16)
حضرت امام باقر عليه السلام در همين باره فرمودند: «لابُدَّ أَن يَملِکُ بَنُوالعَبّاسِ فَإِذا مَلَکُوا وَ اختَلَفُوا وَ تَشَتَّتَ أَمرُهُم خَرَجَ عَلَيِهِمُ الخُراسانِيُّ وَ السُّفيانِيُّ، هَذا مِنَ المَشرِقِ وَ هَذا مِنَ المَغرِبِ...؛از حکومت بني عباس گريزي نيست پس چون حکومت کردند و کارشان به جدايي و اختلاف کشيد، خراساني و سفياني يکي از مشرق و ديگري از مغرب بر آنان خواهند شوريد...».(17)
گاه نيز نشانه هاي ظهور به چند گونه تقسيم مي شوند: نشانه هاي حتمي (قابل بداء(18)) و غير حتمي، نشانه هاي دور و نزديک، نشانه هاي قبل از عصر ظهور و بعد از آن نشانه هاي طولي و عرضي، نشانه هايي که به وقوع پيوسته و به وقوع نپيوسته، نشانه هايي که با نشانه هاي روز قيامت تداخل دارد و آنها که مختص به ظهور قائم است، نشانه هايي که جنبه ي عموميت دارد و آنها که ندارد، نشانه هايي که در رواياتِ متعدد تکرار شده و آنها که تنها در بعضي از روايات بيان شده و سرانجام، نشانه هايي که روايات بر انحصاري بودن آنها دلالت کرده و نشانه هايي که در روايات به عنوان انحصار ذکر نشده است.
کتاب هاي اهل سنّت نيز نشانه هاي ظهور حضرت مهدي عليه السلام را ذکر کرده اند؛ کتاب هايي چون: سنن ابن ماجه، سنن ابي داود، کتاب هاي سيوطي، طبراني، شافعي و ... .
در نتيجه، به اين نکته اشاره مي کنيم که: اگر بنا است درباره نشانه هاي ظهور پژوهشي صورت گيرد، بايد همان گونه باشد که در دو مورد ديگر (يعني بشارت به بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و نشانه هاي قيامت) انجام مي شود.

فلسفه بيان نشانه ها

براي پزوهش درباره فلسفه بيان اين نشانه ها بايد چند نکته را در نظر داشت:
1- هدف از بيان نمونه هايي از اين نشانه ها، هشدار به اين نکته است که: اصطلاحِ علايم يا نشانه ها، منحصر به قضيه حضرت مهدي عليه السلام نيست؛ بلکه مسايل ديگري هم در اين ويژگي شبيه آن هستند و تأکيد بر اينکه بازخواني نشانه هاي ظهور بايد عليرغم ملاحظه تفاوت ها، به وزن و اتفاق تحقيق درباره آن نشانه ها باشد.
2- تعدادي از نشانه هاي ظهور همان نشانه هاي قيامت هستند.
3- نشانه هاي ظهور همه در يک رتبه و جايگاه نيستند؛ بلکه برخي از اين نشانه ها (نشانه هاي عام) قبلاً به وقوع پيوسته اند، جتي اگر وقوعي در مرتبه پايين تر باشد؛ چون اين نشانه ها شدت و ضعف دارند (نسبي هستند) مثل اين نشانه که گفته شده: ظهور پس از اين است که (زمين پر از ظلم و جور شده باشد) يا گرايش به هوس ها يا فروختن دين به دنيا. گفتني است که يکي از نشانه هاي ظهور، بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و نشانه ي ديگرِ آن، سقوط حکومت بني عباس است و بنابر اينکه حکومت بني عباس ديگر باز نخواهد گشت، نتيجه مي گيريم که به وقوع پيوستنِ يک نشانه، دليل بر اين نيست که بايد حتماً ظهور به دنبال آن بيايد.
4- بعضي از اين نشانه ها داراي جنبه ي اعجاز بوده و ايمان به ظهور مهدي عليه السلام را زياد مي کند؛ اما بعضي ديگر داراي اين ويژگي نيستند؛ البته اين تقسيم بندي در نشانه هاي همزمان با ظهور است نه نشانه هاي پيش از ظهور.
کشف ظهور آن دسته از نشانه ها که جنبه ي اعجاز دارند، منحصر به اشخاص متخصص است نه عموم مردم؛ زيرا نشانه داراي دو جنبه است (واقعي يا غير واقعي)، حتي در نشانه هاي حتمي نيز تنها يک متخصص حاذق مي تواند اين دو را از يکديگر تميز دهد، چه اينکه در حديث مفضّل- که قبلاً گذشت- آمده؛ آنان که به زيديه شهرت يافته اند [وقتي به همراه سيد حسني به سوي سپاه حضرت مهدي عليه السلام آمده و سيد حسني با سپاهش با آن حضرت بيعت مي کنند، اين گروه از بيعت خودداري کرده و] مي گويند: اين نيست جز سحري بزرگ؛ مانند بشارت هاي پيامبر صلي الله عليه و آله.
روايت مفضّل از حضرت امام صادق عليه السلام نيز همين نکته را تأکيد مي کند؛ آنجا که فرمود: «وَ يَتَّصِلُ بِهِ وَ بِأَصحابِهِ خَبَرُ المَهدِيِّ؛ و خبر [ظهور] حضرت مهدي عليه السلام به آنها مي رسد»؛ يعني به سيدِ حسني و اصحاب او که گنج هاي خدا هستند؛ گنج هايي نه از طلا و نقره؛ بلکه مرداني چون پاره هاي آهن. «و آنها مي گويند: اي فرزند رسول خدا، اين چه کسي است که اينک بر ما نازل شده است؟ وي در پاسخ مي گويد: بياييد تا به نزدش برويم و ببينيم که او چه کسي است و چه هدفي دارد. البته او خود مي داند که آن شخص حضرت مهدي عليه السلام است...».(19)
ظاهرِ اين خبر اين است که: وقتي خبر ظهور آن حضرت به اصحاب حسني مي رسد که گنج هاي خدا(20) هستند و قطعاً با اين نشانه ها نيز آشنايي دارند، فوراً پذيرفته نمي شود؛ بلکه انان براي اينکه ببينند او کيست و چه مي خواهد به نزدش مي روند. پس خبر داشتن چيزي است و اينکه چه مي خواهد چيزي ديگر. پس لازمه رسيدن خبر، اين نيست که بايد هم شخص و هم برنامه آن حضرت براي هر کس کاملاً آشکار باشد.
5- يکي از اسرار بيان بشارت ها، چنان که در خبر آمده: «بِتَصديِقي وَ تَصدِيقِکُم وَ عُذري وَ عُذرِکُم, من و شما را تصديق کرده و معذورمان خواهد داشت»(21) تصديقِ اعجاز ائمه عليهم السلام در خبر دادن از ويژگي هاي مهدي و اثبات حقّانيت آن بزرگواران است و در ضمن، تصديقِ شخصِ مهدي عليه السلام هم هست. به عبارت ديگر: ما وقتي مي بينيم اخبار غيبت، که ائمه عليهم السلام از آن خبر داده اند، به وقوع پيوسته، آنها را تصديق مي کنيم و از آن نشانه ها به تصديق حضرت مهدي عليه السلام مي رسيم؛ پس اذعان به کليات و نشانه ها و آنها را به جاي فرد و مصداق و مادّه نشاندن، دليلي است که مي توان در بحث با ديگران از آن استفاده کرد و چنين است که مي تواند سبب پذيرفته شدن عذر باشد.
6- بايد براي جمع کردن بين دو ويژگي راهي پيدا کرد: يکي ناگهاني بودن ظهور و ديگري وجود نشانه هاي ظهور؛ چنان که آيه شريفه به اين امر اشاره دارد: ( فَهَلْ ينْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا ؛ آيا [کافران] جز اين انتظاري دارند که رستاخيز به ناگاه برپا شود [آن گاه ايمان آورند]؟ در حالي که هم اکنون نشانه هاي آن پديد آمده است).(22)
سرّ اين مطلب در اين است که: "ينظرون" از مادّه انتظار است و اشراط جمع شَرَط به معني علامت و نشانه است و مراد از اشراط الساعة نشانه هاي نزديک شدن قيامت است [نه برپا شدن قيامت]. پس مراد خداي تعالي از اين عبارت که فرمود: (در حالي که هم اکنون نشانه هاي آن پديد آمده است)، اين نيست که همه نشانه ها به وقوع پيوسته است؛ بلکه مراد اين است که بعضي از آن نشانه ها آشکار شده است؛ يعني پيدا شدنِ مشروط نزديک است.(23) اين آيه در واقع، درصدد بيان اين نکته است که آمدن قيامت، ناگهاني است. نه اينکه آنها منتظر هستند تا قيامت به صورت ناگهاني بيايد تا ناگهاني بودن، قيدِ انتظار باشد.(24) بنابراين، برپا شدنِ قيامت ناگهاني است و اينکه آنها مي پندارند که مي توانند [هم زمان با برپا شدن قيامت] ناگهان ايمان بياورند، غلط است؛ بلکه لازم است آنان از همان اول که نشانه ها آشکار مي شود، ايمان بياورند، نه وقتي که خود مشروط هم بعد از نشانه ها آمده باشد.
البته مشروط در اين آيه، "ساعت" است که هم به معني روز قيامت است و هم طبق روايتي که در مختصر بصائر الدرجات(25) آمده، به معني حضرت مهدي عليه السلام است. هم چنين در روايت نبوي از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل شده که فرمود: «إِنَّما مَثَلُهُ کَمَثَلِ السّاعَةِ لا يَأتِيکُم إِلا بَغتَةً؛ همانا مثَلِ او (مهدي) مثَلِ ساعت (قيامت) است که فقط به طور ناگهاني بر شما وارد مي شود». (26)
بنابراين، ساختار آيه در مقام تحقير و مسخره کردن کافران است، به اين معني که وقتي قيامت به ناگاه فرا برسد، ديگر چگونه ممکن خواهد بود کافران از ذکر (هدايت الهي) بهره اي ببرند؟! چون در آن زمان ديگر فرصتي براي عمل باقي نخواهد بود و سود بردن از هدايت الهي تنها در اين زمان که نشانه هاي قيامت و مهدي آشکار شده؛ اما مشروط -که قيامت يا حضرت مهدي عليه السلام باشد- هنوز نيامده امکان پذير است، پس بعد از اينکه با ديدن نشانه ها به اصل وجود قيامت و نزديک بودن آن و مهدي يقين نموديد، چاره اي نداريد جز اينکه در همين وقت عمل کنيد؛ زيرا بايد هر لحظه احتمال بدهيد که قيامت برسد و ديگر عمل برايتان سودي نداشته باشد. اين آيه در مقام اصالت بخشيدن به عمل و سرعت در انجام آن است و به اين نکته اشاره دارد که نبايد کار را پس از آشکار شدن نشانه ها به تأخير انداخت. بنابراين، اگر چه نشانه ها شرط وجوب هستند؛ اما در متن تکليف داخل نيستند. به عبارت ديگر: ايتنها شرط وجوب نيستند تا تکليف به آنها نيز تعلق بگيرد و فارهم آوردن آنها واجب باشد. مانند اين امثال که شارع فرموده (اگر آفتاب به وسط آسمان رسيد، نماز ظهر واجب است) در اينجا به وسط آسمان رسيدن آفتاب اگرچه شرط وجوب است؛ اما آنچه مهم است و تکليف به آن تعلق مي گيرد، اصل نماز و تهيه مقدمات وجوديِ آن همچون وضو و طهارت و ساير مقدماتي است که براي اين عمل عبادي لازم است؛ اما رسيدن خورشيد به وسط آسمان چيزي نيست که در تکليف اشخاص باشد. در حج نيز چنين است، لذا کسي که بايد حج به جا بياورد، واجب است از هم اکنون تا قبل از روز نهم ذي حجّه همه مقدمات را فراهم کند تا بتواند عمل را در آن وقت معين انجام دهد.

همين مسئله، در مهدويت چگونه است؟

از آنچه درباره قيامت گفتيم، چگونگي کار در قضيه حضرت مهدي عليه السلام نيز روشن مي شود:
الف) وقتي حضرت مهدي عليه السلام ظهور مي فرمايد، کار او بر هيچ کس مخفي نمي ماند؛ زريا نشانه هاي ظهور قبلاً بيان شده و بلکه -بعضي پيش از آن و برخي همزمان با آن- آشکار شده است و فلسفه اين نشانه ها نيز- چنان که در آيه ذکر شده- ايجاد روح انتظار است.
ب) «المَهدِيُّ مِنّا أَهلُ البَيتِ يُصلِحُ اللهُ لَهُ أَمرَهُ فِي لَيلَةٍ؛ مهدي از ما اهل بيت است و خداوند کار او را در شبي اصلاح مي کند» و در روايت ديگري آمده: «يُصلِحُهُ اللهُ فِي لَيلَةٍ؛ خداوند او را در شبي اصلاح مي کند»؛(27) يعني ظهور، ناگهاني است. و گفتيم که: ناگهاني بودنِ ظهور، منافاتي با اعلام نشانه ها ندارد.
ج) در مختصر بصائر الدرجحات روايتي است که شيوه ي برخورد با جريان مهدويت را بيان مي کند، اين روايت در ذيل آيه شريفه: (إَلا إِنَّ الَّذِيِنَ يُمارُونَ فِي السّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعيدٍ؛ بدان که آنان که در مورد قيامت ترديد مي ورزند، قطعاً در گمراهي دور و درازي هستند) وارد است که راوي گويد: از حضرت امام صادق عليه السلام پرسيدم: معني «يُمارُونَ؛ ترديد مي ورزند» در اين آيه چيست؟ فرمود: «يَقُولُونَ مَتي وُلِدَ وَ مَن رَأي وَ أَينَ يَکُونُ وَ مَتي يَظهَرُ؟ وَ کُلُّ ذلِکَ الستِعجالاً لِأَمرِ اللهِ وَ شَکّاً فِي قَضآئِهِ وَ دُخُولاً فِي قُدرُتِهِ؛ مي گويند: کِي به دنيا آمده؟ چه کسي او را ديده؟ الآن کجا است؟ کي ظهور خواهد کرد؟ همه اينها عجله کردن در کار خدا و شک در قضا و حکم الهي و دخالت در قدرت او است». (28)
ديگر اينکه: معلوم نبودن ظمان ظهور براي مردم و اينکه به صورت ناگهاني انجام مي شود، اين احتمال را ايجاد مي کند که در هر وقتي ممکن است ظهور اتفاق بيفتد. پس بايد انتظارش را داشته باشند و خود را براي آن آماده کنند پس همين ندانستن تأثير مثبت آشکار در نفوس مردم دارد.
7- لسان بعضي از روايات چنين است، مثل اين روايت: «لَو لَم يَبقَ مِنَ الدُّنيا إِلّا لَيلَةٌ لَمَلَکَ فِيها رَجُلٌ مِن أَهلِ بَيتِي؛ اگر از عمر دنيا جز شبي نمانده باشد، به يقين کسي از اهل بيت من در همان يک شب به حکومت خواهد رسيد»(29) اين نوع بيان در روايات درباره چند موضوع تکرار شده که يکي از آنها مسئله ي حضرت مهدي عليه السلام است. نمونه ديگري از اين روايات، اين حديث است که روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله با مردم ديدار داشت و مردي که از آنجا مي گذشت عرضه داشت: اي رسول خدا صلي الله عليه و آله! قيامت چه وقت خواهد آمد؟ آن حضرت پاسخ داد: «مَا المَسؤِولُ عَنهُ بِأَعلَمَ مِنَ السّائِلِ وَلَکِن سَأُحَدِّثُکِ عَن أَشراطِها؛ در اين مورد، آن کس که از او پرسيده شده داناتر از کسي که سوال کرده نيست؛ اما مي توانم نشانه هاي آن را براي تو بيان کنم». (30)
و اين، مانند رواياتِ نهي از توقيت (تعيين وقت) است و اينکه وقت ظهور امام براي کساني همچون پيغمبر و امام نيز مخفي و پوشيده است. در روايتي از مفضّل که در مختصر بصائر الدرجات نقل شده، آمده است: به آن حضرت عرضه داشتم: آيا براي آن (ظهور) وقتي معيّن نمي کنيد؟ فرمودند: «يا مُفَضَّلُ! لا أُوَقِّتُ لَهُ وَقتاً وَ لا يُوَقَّتُ لَهُ وَقتٌ إِنَّ مَن وَقَّتَ لِمَهدِيِّنا وَقتاً فَقَد شارَکَ اللهَ تَعالي فِي عِلمِهِ وَ ادَّعي أَنَّهُ ظَهَرَ عَلي سِرِّهِ؛ اي مفضل! من براي آن وقتي معين نمي کنم و وقتي براي آن تعيين نشده است. هر کس براي مهدي ما وقت معين کند، خود را در علم خدا شريک دانسته و ادعاي دست يافتن به اسرار الهي را کرده است». اين نوع دليل که در روايت آمده، اين را مي رساند که دانستن آن تاريخ عليرغم علم ائمه [به امور غيبي]، حتي براي آن بزرگواران نيز منتفي است. (31) و الله العالم.
و از همين قبيل است سخن خداي متعال: (يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي؛ از تو درباره قيامت مي پرسند [که] وقوع آن چه وقت است؟ بگو: ـ علم آن، تنها نزد پروردگار من است)(32) و بخش ديگري از همين آيه که فرمايد: (يسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِي عَنْهَا؛ از تو مي پرسند گويا تو از [زمان وقوع] آن آگاهي)، چنان که در تفسير کشّاف نوشته زمخشري آمده برخي گفته بودند که: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله زمان قيامت را به نزديکان خود گفته است؛(33) اما ظهورِ اين آيه شريفه، اين است که: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله خود نيز زمان قيامت را نمي دانسته، چه رسد به اينکه آن را به نزديکان خود گفته باشد.
8- در خبر آمده است: (مَن سَرَهُ إَن يَنظُرَ إِلَيَّ يَومَ القِيامَةِ کأَنَّهُ رَأيُ عَينٍ فَليَقرَأُ (إِذا الشَّمسُ کَوِّرَت)؛ هر کس شادمان مي شود که در روز قيامت مرا به چشمان خود ببيند، سوره تکوير را بخواند»؛(34) زيرا اين سوره نشانه هاي قيامت را بيان کرده است و پيدا است که ايمان به روز قيامت مقتضي است که مکلف خود را براي اين سفر آماده کند، خصوصاً اينکه ناگهاني هم باشد.
نيز درباره نشانه هاي ظهور مي توان گفت: نگاه به اين نشانه ها نگاهي استقلالي نيست و موضوعيتي ندارد؛ بلکه آنچه موضوعيت دارد نگاه به صاحب الامر است پس نشانه هاي ظهور را بايد مورد مطالعه قرار داد تا به لحاظ عقل عملي موجب ايمان و اذعان شود؛ اما نه در دايره عقل نظري، چه اينکه اگر از معصومين عليهم السلام وارد شده که زياد ذکر خدا کردن مانند الله اکبر، سبحان الله يا الحمد لله مستحب است، هدف -حسب ظاهر- اين است که عقل عملي تحريک شود و انسان به ساحل ايمان و اذعان رسيده و در دلش پيماني بسته شود و فکرش نوراني گردد.
9- تاريخ نشان نداده مکتبي در اسلام بوده باشد که سعي در ايجاد نشانه هاي قيامت کرده باشد؛ يعني تلاش کرده باشد تا نشانه ها را فراهم کند که قيامت زودتر بيايد. ما هم بايد در نشانه هاي ظهور چنين روشي داشته باشيم، پس اين سخن که بايد براي تعجيل در فرج و ظهور امام سعي کنيم تا گنهان هرچه سريع تر افزايش يابد، سخني مزخرف است. اين نشانه ها -چنان که گذشت- مقدمات وجوبيه هستند نه مقدمات وجوديه، و ايجاد کردنِ آنها قطعاً واجب نيست. و اگر بنا هست تلاشي صورت پذيرد، شايسته است در تعجيل خودِ ظهور باشد نه در راه تعجيل نشانه ها؛ که فرق بين اين دو آشکار است.
10- مردي اعرابي(35) به نزد پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله آمد و از آن حضرت پرسيد: قيامت کي قيام مي کند؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله به او فرمود: «چه چيز براي آن اماده کرده اي؟» اعرابي عرضه داشت: از فراواني اعمالي چون نماز و روزه چيزي ندارم؛ جز اينکه خدا و رسول خدا را دوست مي دارم. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمودند: «المَرءُ مَعَ مَن أَحَبَّ؛ انسان با هر کسي است که دوستش دارد».(36)
آن حضرت صلي الله عليه و آله با تغيير دادن پاسخِ پرسش، از (چه وقت) به (چه چيز)، نوعِ مناسب پرسش در اين زمينه را بيان کرده است؛ و اين همان نهي از تعيين وقت است و اينکه پرسش از تاريخ و زمان صحيح نيست. اين اول.
دوم اينکه: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله تأييد فرمودند: مهم اين است که شخص، حق را بشناسد و جق و اهل حق را دوست بدارد تا در نتيجه اين کار، با حق و اهل حق محشور شود.
سوم اينکه: زمان پايان دنيا نامعلوم است و اين تاريخي است که خداوند به جهت علمي که به مصلحت خلق در ادامه تکليف دارد، براي پايان اين دوره قرار داده است.
چهارم: تأکيد بر ناگزير بودن اين امر.
پنجم: اهتمام به جنبه تربيتيِ توجه به نشانه ها؛ زيرا به مقتضاي اطلاق مقامي و بودنِ گوينده در مقام بيان، چيزي که سزاوارِ پرسيدن مي شود، پرسش درباره آمادگيِ عملي است. پيدا است که عدم بيانِ نشانه ها و بردنِ تمام اهمّيت روي پرسش از آنچه آن شخص براي قيامت مهيّا کرده، اين را مي رساند که تنها چيز مهم در اين قضيه همين است و لاغير.
از اينجا فهميده مي شود که حديث عمر بن ابان از حضرت امام صادق عليه السلام که فرمود: «اِعرِفِ العَلاَمَةَ فَإِذا عَرَفتَهُ لَم يَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هذَا الأَمرُ أَو تَأَخَّر؛ نشانه را بشناس که اگر آن را شناختي زود يا دير آمدنِ اين امر به تو زباني نخواهد رساند»(37) نيز از همين قبيل است، مؤيّد اين نکته است که: تحقق بعضي از اين نشانه ها با مفهوم انتظار جمع مي شود و بعد از تحقق نشانه، فايده آن -از باب سالبه به انتفاي موضوع- از بين مي رود. پس آنچه لازم است که همواره همراه انسان باشد، انتظار است و تکليف روي اين جنبه آمده است. در اين صورت، آنچه در نگاه دين مهم است، فعال کردن پديده انتظار و آمادگي براي فرج بوده و دانستن نشانه ها جز به همان اندازه که در کشف و ايمان و اذعان به اصل مطلب کمک کند، اهمّيت چنداني ندارد.
11- درباره احاديثي که در باب خبر دادن از آينده و بيان نشانه هاي ظهور وارد شده، يک احتمال هم اين است که: اين اخبار در سياق معجزه و خبر دادن از غيب داخل بوده و فايده داشتن يا نداشتنشان بايد با معيارهاي خاص اين گونه احاديث سنجيده شود.
12- بايد به اين نکته توجه داشت که: پاره اي از مردمان ساده دل، وقتي با حوادث بزرگ رو به رو مي شوند، چه عکس العملي از خود بروز مي دهد، آنها بيشترين همت خود را به قضيه حضرت مهدي عليه السلام و نشانه هاي ظهورش ابراز مي کنند و به دنبال چيزهايي هستند که بارقه اميدي برايشان داشته باشد. برخي از نويسندگان نيز سعي کرده اند تا در راستاي عملي کردن اين خواسته کار کنند؛ آنها تلاش فراواني کردند تا بر اساس آنچه از متون روايي برداشت مي شود، تصويري از آينده ترسيم کنند. رواياتي که برخي از آنها پيچيده و برخي در پرده ي ابهام قرار دارند؛ صحيح شان با ناصحيح درهم آميخته، بيشترشان دستخوش تحريف شده، گاه چيزي بر آنها افزوده شده يا از آن کاسته گرديده يا تقطيع شده اند؛ لذا سزاوار است مؤمن با لذّتِ انتظار زندگي کند، و اين است معناي حديث شريفي که فرمود: «اِعرِفِ العَلاَمَةَ فَإِذا عَرَفتَهُ لَم يَضُرَّکَ، تَقَدَّمَ هذَا الأَمرُ أَو تَأَخَّرَ؛ نشانه را بشناس که اگر آن را شناختي زود يا دير آمدن اين امر به تو زباني نخواهد رساند»(38)
اما اين مطلب که برخي گفته اند: "چون شناخت شخص امام واجب است، و اين کار جز با شناختن نشانه هاي ظهور ممکن نيست، پس شناخت نشانه ها هم واجب است". صحيح نيست و چند اشکال بر آن وارد است:
1- اين دليل در نشانه هاي غير حتمي و نيز در نشانه هايي که قبل از ظهور آن حضرت واقع مي شوند، کاربرد ندارد.
2- شناخت شخص امام منحصر به شناختن اين نشانه ها نيست، حتي اگر اين نشانه ها حتمي بوده يا مقارن با ظهور آن حضرت باشند، چنان که مسلمانان در هنگام بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در عين اينکه از بشارت هاي کتاب هاي آسماني پيشين اطلاعي نداشتند؛ اما در عين حال آن حضرت را شناختند؛ به علاوه که امام عليه السلام به همراه خود معجزاتي دارد که به واسطه آنها مي توان او را شناخت به اضافه ميراث پيامبران که با آن حضرت است.
و اما صيغه امر در حديث فوق (نشانه را بشناس) که دلالت بر وجوب يا استحباب مي کند ظهورش در اين است که امر ارشادي است نه نفسي.(39)
13- در مجموعه روايات مهدويت، واژگاني هست که لازم است قدري بيشتر به آنها پرداخته شود:
- بيعت: در صحيح مسلم از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت شده است که فرمود: «مَن ماتَ وَ لَيسَ فِي عُنُقِهِ بَيعَةٌ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً؛ هر کس بميرد و در گردن او بيعتي نباشد به مرگ جاهليت مرده است».(40) هم چنين وارد شده: «اَللّهُمَّ إِنِّي إُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يِومِي هذا وَ ما عِشتُ مِن أَيّامِي عَهداً وَ عَقداً وَ بَيعَةً لَهُ فِي عُنُقِي؛ خداوندا! من در صبح امروز و هر روزي که زنده باشم با او تجديد عهد و بيعت مي کنم؛ بيعتي که در گردنم باشد».(41)
- مودّت و دوست داشتن آن حضرت: اين مسئله بر اساس سخن خداي متعال است که فرمايد: (قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؛ بگو: «به ازاي آن [رسالت] پاداشي از شما خواستار نيستم، مگر دوستي درباره يخويشاوندان»).(42) و در حالات حضرت امام صادق عليه السلام آورده اند که: چون در خلوت بر آن حضرت وارد شدند، ديدند که گريه مي کند و چنين مي گويد: «سَيِّدِي غَيبَتُکَ نَفَت رُقادِي؛ سيد و مولاي من، غيبت تو خواب از چشمانم ربوده است»، بايد در سخن آن حضرت که به غيبت امام اشاره مي فرمايد دقت کرد که فقرات پاياني همين حديث است: «نَظَرتُ فِي کِتابِ الجَفرِ صَبِيحَةَ هذَا اليَومِ وَ هُوَ الکِتابُ المُشتَمِلُ عَلي عِلمِ المَنايا و البَلايا و الرَّزايا وَ عِلمِ ما کانَ وَ ما يَکُونُ إِلي يَومِ القِيامَةِ الَّذي خَصَّ اللهُ تَقَدَّسَ اسمُهَ بِهِ مُحَمَّداً وَ الأَئِمَةَ مِن بَعدِهِ عَلَيهِ وَ عَلَيهِمُ السَّلامُ وَ تَأَمَّلتُ فِيِه مَولِدِ قائِمِنا وَ غِيبَتَهُ وَ إِبطاءَهُ وَ طَولَ عُمُرِهِ وَ بَلوَي المُؤمِنِينَ بِهِ مِن بَعدِهِ فِي ذلِکَ الزَّمانِ فَأَخَذَتنِي الرِّقَّةُ وَ استَولَت عَلَيَّ الأَحزانُ؛ امروز صبح در کتاب جفر مي نگريستم که کتابي است مشتمل بر علم بلايا و منايا و رزايا و علم آنچه تاکنون بوده و تا روز قيامت خواهد بود، و خدا اين کتاب را به محمد و امامان پس از او اختصاص داده است و چون در آن تأمل کردم، به ولادت قائمِ ما و غيبت او وکُندي و طول کشيدن آن و ابتلاي مؤمنان در آن زمان رسيدم، دلم شکست و اندوه بر من چيره گشت». (43)
- دعا برا آن حضرت: از جمله: «اًللّهُمَّ أَيِّدَهُ بِنَصرِکَ وَ انصُر عَبدَ کَ وَ قَوِّ أَصحابَهُ وَ صَبِّرهُم وَافتَح لَهُم مِن لَدُنکَ سُلطاناً نَصيِراً وَ عَجِّل فَرَجَهُ وَ أَمکَنِهُ مِن أَعدآئِکَ وَ أَعدآءِ رَسُولِکَ يا أَرحَمَ الرّاحِمِينَ؛ خداوندا، او را با ياري خود نصرت فرما؛ بنده ات را ياوري کن، يارانت را نيرو بخش و آنان را صبور قرار ده و از نزد خود سلطنتي پيروزمند برايشان بگشا؛ فرجش را نزديک کن و او را بر دشمنانت و دشمانش و دشمنان پيامبرت پيروز گردان! اي رحم کننده ترين رحم کنندگان!». (44)
- سلام بر آن حضرت: مانند زيارت آل ياسين.

پي نوشت ها :

1- صف: 6.
2- بقره: 146.
3- تفسير قمي: 33/1.
4- کافي: 293/1 باب الإشارة و النصّ علي أمير المؤمنين عليه السلام ح3.
5- کافي: 117/8 باب امره سبحانه رسوله بالوصيّة... ح 92 و آيه در سوره ي اعراف: 157.
6- مائده: 15.
7- الثاقب في المناقب: 190 باب 2 ح (1/171).
8- انبيا: 105.
9- نگ: الإمام الثاني عشر: 42، نوشته ي سيد محمد سعيد موسوي به نقل از منبع مذکور.
10- محمد: 18.
11- امالي مفيد: 211 و 212 ح1. مرحوم علّامه مجلسي قدس سره در توضيحِ نسبت بين بعثتِ ايشان با قيامت چنين نوشته: شايد به اين معني باشد که دين و شريعت آن حضرت تا قيامت ادامه دارد و. در اين فاصله هيچ آيين آسماني ديگري آن را نسخ نخواهد کرد و اينکه قيامت نزديک شده (ر.ک: بحار الأنوار: 264/2) و نيز شايد همين جهت باشد که بعثت پيامبر اکرم را از نشانه هاي قيامت يا اشراط الساعة دانسته اند. (ر.ک: تفسير نمونه 44921). ((مترجم)
12- روضه الواعظين: 485.
13. تفسير قمي: 303/2- 307.
14- الملاحم و الفتن: 361 ح 542.
15- الملاحم و الفتن: 370.
16- بحار الأنوار: 63/83 ح1.
17- غيبت نعماني: 267 باب 14 ح 18.
18- بداء يکي از اعتقادات شيعه است که به معناي تغيير درخواست خدا است. در جاي خود بحث و اثبات شده که در شرايط خاص و معيني ممکن است خواست و مشيت خدا از چيزي به چيز ديگر تغيير پيدا کند. ر.ک: بداء در قرآن کريم نوشته ي عبدالکريم بهبهاني، ششمين جلد از مجموعه ي در مکتب اهل بيت عليهم السلام از انتشارات مجمع جهاني اهل بيت (قابل دريافت از سايت مجمع). (مترجم)
19- الهداية الکبري: 403.
20- تعبير «گنج هاي خدا» براي اصحاب حسني، از حضرت امام صادق عليه السلام است و در همين روايت چند سطر قبل از عبارتي که در متن آمده بيان شده است: «فَتُجِبُهُ کُنُوزُ اللهِ بِالطّاقات کُنُوزاً وَ أيُّ کُنُوزٍ؟ لَيسَت مِن فِضَّةٍ وَ لا مِن ذَهَبٍ بَل رِجالٌ کَزُبُرِ الحَدِيدِ».(مترجم).
21- کافي: 293/1 باب الإشارة و النصّ علي أميرالمؤمنين عليه السلام ح3.
22- محمد: 18.
23- نشانه هاي يک چيز را از آن جهت اشراط مي گويند که آنها شرط پيدايش آن هستند و آن چيز به شرط وجود آنها پيدا مي شود از همين روي شايد بتوان گفت: اگر نشانه ها اشراط باشند، آن چيز مشروط است. ر.ک: تفسير الميزان: 236/18. (مترجم)
24- اين ايه، حال آن منافقان يا کافران را چنين توصيف مي کند که: آنها چون به قيامت شک دارند از ايمان و عمل سرباز مي زنند؛ اما در عين حال، منتظر هستند تا اگر قيامتي بود ايمان بياورند. سپس اين انديشه ي آنان را به ريشخند مي گيرد که با آمدن نشانه هاي قيامت، ديگر جاي درنگ و انتظار براي آمدن خود قيامت نيست؛ چون وقتي که قيامت بيايد، کار از کار گذشته و ايمان آوردن ديگر سودي براي آنان نخواهد داشت. ر.ک: تفسير الميزان: 236/18 و 237. (مترجم)
25- از مفضل بن عمر نقل است که گفت: از سرورم حضرت امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا آن امامي که همه به او اميد بسته و منتظرش هستيم، وقت معيّني دارد که در آن وقت قيام کند و مردم از آن آگاه شوند؟ فرمود: « حاشَ للهِ أَن يُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقتٍ يَعلَمُهُ شِيعَتُنا؛ حاشا که خداوند براي ظهور او وقتي قرار داده باشد که شيعيان ما از آن باخبر باشند». عرضه داشتم: براي چه مولاي من؟ فرمودند: «لِأَنَّهُ هُوَ السّاعَةُ الَّتِي قالَ اللهُ تَعالي: (يسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لَا يجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...؛ از تو درباره قيامت مي پرسند [که] وقوع آن چه وقت است؟ بگو: «علم آن، تنها نزد پروردگار من است. جز او [هيچ کس] آن را به موقع خود آشکار نمي گرداند. [اين حادثه] بر آسمان ها و زمين گران است)». تا پايان آيه . (اعراف: 187- مختصر بصائر الدرجات: 179).
26- از احمد بن منذر ابن حيفر نقل شده که گفت: حضرت امام حسن بن علي عليهماالسلام فرمودند: «سَألتُ جَدِّي رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه و آله عَنِ الأَئِمَّةِ بَعدَهُ. فَقالَ صلي الله عليه و آله: الأَئِمَّةُ بَعدِي عَدَدَ نُقَباءِ بَنِي إِسرائِيلَ اثنا عَشَرَ أَعطاهُمُ اللهُ عِلمِي وَ فَهمِي وَ أَنتَ مِنهُم يا حَسَنُ. قُلتُ: يا رَسُولَ اللهِ، فَمَتَي يَخرُجُ قائِمُنا أَهلِ البَيتِ؟ قالَ: إِنَّما مَثَلَهُ کَمَثَلِ السّاعَةِ (ثَقُلَت فِي السَّماواتِ وَ الأَرضِ لا تَأتِيکُم إِلّا بَغتَة)؛ از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره امامانِ پس از ايشان پرسيدم. فرمود: امامانِ پس از من به تعداد نُقَباي بني اسرائيل دوازده نفر هستند که خداوند متعال علم و فهم مرا به آنان عطا فرموده و تو اي حسن يکي از آنها هستي. عرض کردم: قائم ما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ فرمود: اي حسن! همانا مثَلِ او (مهدي) مثَلِ ساعت (قيامت) است که ( [ اين حادثه] بر آسمانها و زمين گران است)» (اعراف: 187- کفاية الأثر: 168).
27- کمال الدين: 152 باب 6 ح15.
28- مختصر بصائر الدرجات: 179.
29- کشف الغمة: 273/3 و بحار الانوار: 83/51.
30- صحيح بخاري: 20/6 و 21.
31- ر.: کتاب حقيقه علم آل محمد و جهاته، نوشته سيد علي عاشور.
32- اعراف: 187.
33- کشاف: 135/2.
34- الدر المنثور: 318/6.
35- عرب صحرانشين . (مترجم)
36- علل الشرايع: 139/1 و 140 باب 119 ح2.
37- کافي: 372/1 باب أنه من عرف إمامه... ح7.
38- غيبت نعماني: 352 باب 25 ح6.
39- معناي ارشادي را در پاورقي مبحث ابزار شناخت بودن سنّت بيان داشتيم. (مترجم).
40- از عبدالله بن مطيع نقل است که گفت: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که مي فرمود: «مَن خَلَعَ يَداً مِن طاعَةٍ لَقِيَ اللهَ يَومش القِيامَةِ وَ لا حُجَّةَ لَهُ، وَ مَن ماتَ وَ لَيسَ فِي عُنُقِهِ بَيعَةٌ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً؛ هر کس از پيروي و اطاعت حق شانه خالي کند در روز قيامت حجت و دليلي نخواهد داشت و هر کس بميرد و در گردن او بيعتي نباشد به مرگ جاهليت مرده است» (صحيح مسلم: 22/6 باب من فرَّق امر المسلمين).
41- بحار الانوار: 96/53 ح 110 دعاي عهد.
42- شوري: 23.
43- کمال الدين: 353 و 354 باب 33 ح 50.
44 - مصباح المتهجد: 61 ح (69.96).

منبع مقاله :
اشکوري، احمد؛ (1390)، مباني اعتقاد به مهدويت، کاظم حاتمي طبري، قم: مسجد مقدس جمکران، چاپ اول